منشأ اصلی بربریت
ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محوی ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محوی

برتولت برشت

 

منشأ اصلی بربریت

و

سخنرانی

در دومین کنگرۀ بین المللی نویسندگان

برای دفاع از فرهنگ

و

وظیفۀ اصلی نویسندگان ضد فاشیست

 

در ادامۀ

«پنج مشکل برای نوشتن حقیقت»

1935

در

نوشته ها دربارۀ ادبیات و هنر 2

دربارۀ واقع گرایی

1933-1938

 

برتولت برشت

 

[منشأ اصلی بربریت]

کنگره هایی مانند کنگرۀ نویسندگان ضد فاشیست گواه بر آن است که در طبقۀ بورژوا افرادی هستند که به هر قیمتی و به ویژه به قیمت روش های شرم آور حاضر به حفظ مالکیت خصوصی بر وسایل تولید نیستند. و در حالی که بسیاری از نویسندگان(در شمار فزاینده) دیگر حاضر نیستند از مالکیت خصوصی بر وسایل تولید که ضرورتا برای تداومش نیازمند اعمال خشونت است، حمایت کنند. از سوی دیگر افرادی هستند که آنها نیز شمارشان رو به افزایش است و به هر قیمتی حتی به قیمت روش های خشونت بار می خواهند از مالکیت خصوصی دفاع کنند، ولی از فاشیسم بیزارند. چنین افرادی هنوز علیه فاشیسم موضع نگرفته اند، و چه بسا که در دام آن نیز گرفتار شده باشند و حتی به نفع آن کار کنند. موضع گیری چنین افرادی وقتی می تواند دچار تزلزل شود که می خواهند مالکیت خصوصی را بی آن که خشونتی اعمال کنند نجات دهند. علت این است که از همان آغاز درنیافتند که منشأ هر بربریتی به طور مشخص در تصاحب خصوصی ابزار تولید بوده و نبود همین درک سادۀ چنین رابطه ای است که آنها را تا تأیید روش های بربر سوق می دهد. حال می توانیم تا ابد دربارۀ مالکیت خصوصی به عنوان منشأ فاشیسم گفتگو کنیم، و در صدمین گنگره و ریش هایمان به اندازه ای در بیاید که از روی میز سرازیر شود، ولی در یک مورد برای من هیچ جای تردیدی ندارد و با اطمینان می توانم بگویم که : بی آن که امیدی برای از بین بردن مناسبات تولیدی مبنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید وجود نداشته باشد تا راه بربریت بسته شود، هیچ کس نمی تواند مبارز معتبر و مطمئنی در جبۀ ضد فاشیست باشد.

 

سخنرانی در دومین کنگرۀ بین المللی

نویسندگان برای دفاع از فرهنگ

ژوئیه 1937

اکنون چهار سال است که در کشور من رویدادهای هولناکی تکوین یافته که فرهنگ را در تمام جلوه گاه هایش به ورطۀ نابودی کشانده است. فجایعی که فاشیسم به آن دامن زد، فورا موجب اعتراض های شورانگیزی را در بخش بزرگی از جهان گردید. با این وجود، بنیادهای چنین فجایعی بر بسیاری از آنانی که انباشته از احساس تنفر هستند کاملا در پردۀ ابهام باقی مانده است. اگر چه از برخی رویدادها مطلع شدیم ولی به هیچ عنوان مفهوم بنیادی آن را که برای مرگ و زندگی فرهنگ تصمیم می گرفت، درنیافتیم.

رویدادهای دهشتناک اسپانیا، بمباران شهرها و روستاهای بی دفاع، قتل عام مردم، چشم و گوش های مردم را بیش از پیش به روی مفهوم چنین رویدادهایی باز کرده است. رویدادهای دیگری که تنها ظاهرا مرگبار به نظر نمی رسد در کشورهایی مانند کشور من یعنی جایی که فاشیسم به قدرت رسیده است در شرف تکوین است. مردم با نگاه به چنین رویدادهایی، منشأ و دلیل مشترکی را که در تخریب گرنیکا و به همین گونه اشغال مرکز سندیکاهای آلمان در ماه می 1933 وجود داشت،کشف کرده اند. فریاد آنهایی که در میدان های عمومی کشته شدند، با فریاد افراد ناشناس  رساتر می گردد، و فریاد آنهایی را که در پشت حصارهای و زیرزمین های گشتاپو هستند و نمی توانیم بشنویم : دیکتاتورهای فاشیست همان روش هایی را که علیه پرولتاریای خودشان به کار بردند، علیه پرولتاریای خارجی نیز به کار بستند، آنها با مردم اسپانیا به همانی شیوه ای رفتار می کنند که گویی آلمانی و یا ایتالیایی هستند. وقتی دیکتاتورهای فاشیست پارک هواپیما ایجاد می کنند، مردم داخل کره ندارند و مردم خارج سهمشان بمب خواهد بود. مرکز سندیکاها به این علت بر پا شده بود که مردم کره داشته باشند و نه بمب : در آن جا را بستند. چه کسی می تواند باور نداشته باشد که دیکتاتورها روش مشابهی برای به خدمت گرفتن لشگرهای جنگی و روند نیروی کار به کار می بندند: و لشگر نظامی و لشگر غیر نظامی متشکل از داوطلبان کار را به دست سرمایه می سپارند؟

وقتی که حملۀ همه جانبه علیه مواضع اقتصادی و سیاسی طبقات کارگری آلمان و ایتالیا صورت گرفت، وقتی که آزادی اتحاد کارگری، آزادی بیان اندیشه در رسانه ها و دموکراسی زیر فشار قرار گرفت، چنین مواردی در مجموع به معنای حملۀ همه جانبه علیه فرهنگ است.

 تخریب سندیکا فورا در ردیف تخریب کلیسا و یا دیگر بناهای تاریخی قرار نگرفت. و با این وجود در این جا بود که تمامیت فرهنگ در مرکزیت آن مورد حمله قرار گرفت.

مردم ایتالیا و مردم آلمان وقتی دیدند که مواضع اقتصادی و سیاسی شان از دست رفته است، امکان تولید هر گونه فعالیت فرهنگی را نیز از دست دادند (به شکلی که حتی آقای گوبلز هم در تآتر حوصله اش سر می رود). مردم اسپانیا اسلحه به دست برای دفاع از سرزمین و دموکراسی شان به پا خاستند، در این صورت از فعالیت فرهنگی شان نیز دفاع کردند، و برای هر هکتار و هر سانتی متر مربع از تابلوهای موزۀ «پرادو» در مادرید جنگیدند.

اگر چنین است، و اگر فرهنگ چیزی است که از مجموع تولیدات ملت ها جدایی ناپذیر است، و اگر تنها یک حمله خشونت بار می تواند هم زمان نان وشعر را از مردم بگیرد، در نتیجه اگر فرهنگ چیزی مادی است، برای دفاع از آن چه باید کرد؟

خود فرهنگ چه کار می تواند بکند؟ مبارزه می کند؟ مبارزه می کند، پس می تواند مبارزه کند. مبارزه مراحل گوناگونی دارد. آنهایی که در اشکال فردی تولید کنندۀ فرهنگی هستند، در آغاز به شکل کاملا طبیعی از جریان های نفرت انگیزی که در کشورشان روی می دهد دوری می کنند. ولی تنها به این علت که بربریت را بربریت بنامیم به این معنا است که در مبارزه هستیم. سپس، برای مبارزه علیه بربریت متحد می شویم، و چنین حرکتی به سوی اتحاد ضروری است. از اعتراض فردی به اعتراض جمعی، از شکوه کردن تا فراخوان به مبارزه گام به گام پیش می روند. تنها با انگشت جنایت کار را نشان نمی دهند، بلکه جنایت کار را با نامش می نامند و مجازات او را درخواست می کنند. آنها می دانند که محکوم کردن ستم باید به از میان برداشتن ستم گران بیانجامد، هم دردی با قربانیان خشونت باید به انتقام خدشه ناپذیر علیه آنهایی تبدیل شود که قربانی می کنند، هم دردی باید به خشم مبدل شود و نفرت از خشونت باید به خشونت تبدیل شود. خشونت افرادی که به طبقۀ ممتاز تعلق دارند باید با تمام نیروی بنیان کن خشونت مردم مواجه گردد.

زیرا برای جنگ آنها پایانی وجود ندارد. اسکادران های ایتالیایی به اتیوپی بیچاره حمله کرد، هنوز بوی روغن داغ از آنها بر می خاست وقتی که به اسکادران های آلمانی پیوستند تا با آنها به مردم اسپانیا حمله کنند. جنگ هنوز به پایان نرسیده که امپریالیسم ژاپن روی چین به پرواز درمی آید.

با چنین جنگ هایی، مانند جنگ های دیگری از آن حرف می زدیم، باید اعلام جنگ کرد، و این جنگ را هم چون هر جنگ دیگری هدایت کرد.

فرهنگ، که مدتها تنها با سلاح روحی از آن دفاع شده بود، وقتی با سلاح مادی مورد حمله قرار می گیرد، در حالی که خودش نیز نه تنها روحی که مادی نیز هست، باید با سلاح مادی از آن دفاع کرد.

 

ژوئیه 1937

 

[وظیفۀ اصلی نویسندگان ضد فاشیست]

[نامه به هیئت عمومی اتحاد برای دفاع از نویسندگان آلمانی در فرانسه]

 

همکاران گرامی، اخیرا شنیدم که گفتگوهای مهمی به از هم گسیختگی و انشعاب بین نویسندگان در تبعید انجامیده است. برخی بر این عقیده هستند که مبارزه می تواند بدون کمونیست ها ادامه پیدا  کند. به این نویسندگان باید یادآور شوم که کمونیست هایی که بین ما هستند، فداکاری های بسیاری برای بازگرداندن صلح و دموکراسی در آلمان انجام داده اند. فکر نمی کنم که در خواست بیهوده ای باشد که از تمام ضد فاشیست ها بخواهیم که به همین اندازه تلاش کنند. در این دوران به هم ریخته، وظیفۀ اصلی نویسندگان ضد فاشیست تلاش برای تشخیص امر اصلی و فرعی است. در نتیجه، تنها امر اساسی مبارزۀ خستگی ناپذیر و دائمی علیه فاشیسم در گسترده ترین سطح ممکن باید انجام گیرد.

با ارادت رفیقانه

برتولت برشت

18 اکتبر 1937


April 24th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان